دل نوشته 4
به نام خالق هستی بخش
تیک تاک ساعت، صدای دور موتور کولر،سروصدای مهمونهای واحد بالایی،صدای دزدگیر و بوق ماشینها و صدای برنامه های تلویزیون با همدیگه مثل یک پتک سنگین میکوبن تو سرم و سردردم رو هزار برابر کردن .......
انتظار بدترین حسیه که آدم رو میتونه به مرز دیوونگی برسونه شایدم من خیلی به این قضیه واکنش دارم......
سرم داره بوم بوم میکنه "چشمام انگار داره از جاش در میاد.....
چقدر جالبه یک وقتایی با داشتن کلی دوست و آشنا و پدر و مادر و همسر و خانواده بازم تنهایی
هرچی فکر میکنی که به کی میتونی درد دل کنی که آرومت کنه ولی انگار کسی جز خدارو نداری که بودنش به همه ی نبودنها ارجح فقط کاش میتونستم با خودم کنار بیام و گلایه یا درددل کنم
خنده داره شایدم اتفاق خوبیه که هر وقت میخوام قاطی کمم پیش خودم میگم یا امتحان خداست یا تاوان گناهام......بعدم میگم هزاربار شکر که من خیلی چیزهایی رو دارم که بقیه ندارن
خدایا شکر به خاطر همه ی داشته ها و نداشته هام.....
خدایا پناهم باش که پناهی جز تو نیست.....